English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8450 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
middle sized U دارای اندازه متوسط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mediocrity U اندازه متوسط
sea skiff U قایق موتوری به اندازه متوسط با کابین
bain index U شاخصی که بااستفاده از اختلاف بین قیمت و هزینه کل متوسط قدرت انحصار را اندازه گیری میکند
isotherm U خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
of an out size U دارای اندازه غیر معمل
english shepherd U سگ گلهء انگلیسی که دارای اندازهء متوسط وبرنگ سیاه براق ودارای خالهای قهوهای یاخرمایی است
it is of a normal size U دارای اندازه عادی یا معمولی است
angle U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angles U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
zahn cup U محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
If the cap fit,wear it. <proverb> U اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
typeface U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analog U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogue U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter U روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
processor U ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage U اندازه گیر اندازه گرفتن
gage U اندازه وسیله اندازه گیری
size U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
measure U 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
mean sea level U ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
gauged U اندازه اندازه گیر
gauge U اندازه اندازه گیر
gauges U اندازه اندازه گیر
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
measuring converter U مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
stream gaging U اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
moment of momentum U اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
angular momentum U اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
outrigged U دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
average limit of ice U حد متوسط یخ
mesne U متوسط
medium U متوسط
averages U حد متوسط
averages U متوسط
medium gravle U شن متوسط
mediums U متوسط
average U حد متوسط
averaged U متوسط
averaging U متوسط
averaging U حد متوسط
averaged U حد متوسط
average U متوسط
modal U متوسط
mediocre U متوسط
modals U متوسط
moderate U متوسط
meaner U متوسط
tolerable U متوسط
intermedial U متوسط
mean U متوسط
osculant U متوسط
life expectancies U سن متوسط
life expectancy U سن متوسط
moderating U متوسط
moderates U متوسط
moderated U متوسط
meanest U متوسط
intermediate U متوسط
meant U متوسط
above-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
medium U متوسط معتدل
above average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
average speed U سرعت متوسط
above-average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
above average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
average revenue U درامد متوسط
average yield U بازده متوسط
average return U بازده متوسط
middle classes U طبقه متوسط
true power U توان متوسط
middle class U طبقه متوسط
average productivity U بازدهی متوسط
par U میزان متوسط
average product U تولید متوسط
a modest income U درآمدی متوسط
intermediate hurdle U مانع متوسط
intermediate high voltage line U خط فشار متوسط
every Tom, Dick and Harry <idiom> U طبقه متوسط
normal U میانه متوسط
intermediate contrast U تغایر متوسط
mean income U درامد متوسط
mean life U عمر متوسط
girder bridge U پل بیلی متوسط
intermediate lampholder U سر پیچ متوسط
intermediate pressure U فشار متوسط
m.f. U فرکانس متوسط
mean chord U وتر متوسط
mean daily U متوسط روزانه
intermediately U بطور متوسط
mean depth U عمق متوسط
mean deviation U انحراف متوسط
a medium sized car U یک اتومبیل متوسط
mean price U قیمت متوسط
mean speed U سرعت متوسط
averagly U بطور متوسط
middlingly U بطور متوسط
averagely U بطور متوسط
average voltage U ولتاژ متوسط
average variable cost U هزینه متوسط
average value U مقدار متوسط
average total cost U هزینه متوسط کل
medium U مقدار متوسط
mean time U ساعت متوسط
mediums U متوسط معتدل
mean stress U خستگی متوسط
mean time U زمان متوسط
m.f. U بسامد متوسط
mean value U مقدار متوسط
mean variation U تغییر متوسط
mean velocity U سرعت متوسط
weighted average U متوسط وزنی
mediums U مقدار متوسط
averaging U میانه متوسط
average deviation U انحراف متوسط
averaged U میانه متوسط
midway U متوسط میانجی
average discharge U بده متوسط
average U مقدار متوسط
medium artillery U توپخانه متوسط
medium carbon steel U فولادباکربن متوسط
averaged U مقدار متوسط
median income U درامد متوسط
duffer U بازیگر متوسط
averages U مقدار متوسط
medium wave U موج متوسط
medial U میانه متوسط
averages U میانه متوسط
meaner U میانه متوسط
median gray U خاکستری متوسط
average life U عمر متوسط
medium cloud U ابرهای متوسط
average depth U عمق متوسط
average input U نهاده متوسط
sort of U بمقدار متوسط
mid range U برد متوسط
middle price U قیمت متوسط
meanest U میانه متوسط
mean U میانه متوسط
monthly average U متوسط ماهیانه
moderate speed U سرعت متوسط
sort of U بمیزان متوسط
average flow U جریان متوسط
subaverage U زیر حد متوسط
medium frequency U بسامد متوسط
average efficiency U بازده متوسط
average latency U تاخیر متوسط
medially U بطورمیانه یا متوسط
average latency U رکود متوسط
medium scale U در مقیاس متوسط
average expense U هزینه متوسط
medium voltage U ولتاژ متوسط
mediterranean sea U بحر متوسط
average cost U هزینه متوسط
on the a U بطور متوسط
life expectancies U عمر متوسط
thins U تیم متوسط
average product U محصول متوسط
average price U قیمت متوسط
life expectancy U عمر متوسط
secondarily U بطور متوسط
thinned U تیم متوسط
thinners U تیم متوسط
thin U تیم متوسط
thinnest U تیم متوسط
average payment U پرداخت متوسط
duffers U بازیگر متوسط
over-average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
above average <adj.> U بیش از حد متوسط
above-average <adj.> U بیش از حد متوسط
averaging U مقدار متوسط
over-average <adj.> U بیش از حد متوسط
average output U محصول متوسط
halftone U رنگ متوسط
halftones U رنگ متوسط
average conditions U شرایط متوسط
average U میانه متوسط
idiomorphic U دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
mean freepath U مسیر ازاد متوسط
mean high water neaps U متوسط ارتفاع اب دریا
average heading U جهت متوسط هواپیما
meaner U متوسط میانه روی
average heading U جهت متوسط مسیر
mean horizontal candlepower U شمع افقی متوسط
mean U متوسط میانه روی
Recent search history Forum search
1معنی لغت overfit
1سلام. می خواستم معنی این جمله رو بدونم :above threshold bias currents
2interfereometry
1مقاله در مورد اندازه گیری شیفت فرکانسی
4express, overexpression
1offshoring
2high dimentional task solution space
1veterans
1Bravetown
1the rate of diffusion will be less than if the pure solvent was exposed to the air
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com